همیشه سر بازسازی شاهکارهای سینما که به درجه‌ی فوق‌العاده ستایش‌برانگیز و خاطره‌‌انگیزی در میان عموم مردم دست پیدا کرده‌اند غوغا به پا می‌شود. به محض اینکه خبر بازسازی یک کلاسیک جدید توسط هالیوود به گوش می‌رسد، همه به‌ دلایل کاملا قابل‌درکی در مقابلش گارد می‌گیرند و می‌پرسند.

چرا هالیوود به جای سرمایه‌گذاری روی ایده‌ها و فیلم‌های جدید، مدام سراغ آثار قدیمی‌اش می‌رود؟ چون نه تنها همیشه احتمال دارد این بازسازی‌ها خصوصیاتِ منحصربه‌فرد و جادویی کلاسیک‌ها را به درستی به اجرا در نیاورند، بلکه این سوال ایجاد می‌شود که اصلا وقتی نسخه‌ی کامل و بی‌نقصی از یک فیلم وجود دارد، چه لزومی به بازسازی آن است؟ ماهیت عمل بازسازی کردن اشتباه نیست.

نقد فیلم دیو و دلبر

بعضی‌وقت‌ها بعضی فیلم‌های قدیمی این پتانسیل را دارند که از زاویه‌ی متفاوتی روایت شوند، یا در نسخه‌ی جدید برخی از کمبودهایشان برطرف شود یا در قالبی مدرن برای مخاطبان جدید عرضه شوند. دیزنی یکی از پیش‌روترین کمپانی‌هایی است که چند سالی است سرمایه‌گذاری هنگفتی روی بازسازی انیمیشن‌های کلاسیکش کرده است و آن‌قدر از لحاظ تجاری نتایج درخشانی گرفته که نه تنها هیچ برنامه‌ای برای متوقف کردن این روند ندارد، بلکه علاوه‌بر بازسازی انیمیشن‌های باقی‌مانده‌اش، به فکر ساخت دنباله هم برای آنها است.

روزگاری در فرانسه، یک شاهزاده ی مغرور و خودخواه (دن استیونز) به خاطر یک طلسم تبدیل به یک دیو زشت و ترسناک می شود و باید عمر خود را به همراه خدمتکارانش و در قلعه ی خود سپری کند. شاهزاده به یک پیرزن گدای محتاج به پناهگاه برخورد می کند، اما از او روی بر می گرداند در حالی که نمی داند آن پیرزن جادوگری قدرتمند می باشد. سال ها می گذرد و زندگی در روستای کوچکی نزدیک قلمرو شاهزاده در جریان است، جایی که یک یک جعبه ی موسیقی ساز به نام موریس (کوین کلاین) با دختر خود بل (اما واتسون) زندگی می کند، دختر زیبا و جوانی که نسبت به بقیه ساکنان سنتی روستا زندگی شاد، شاعرانه و مدرنی دارد.

وقتی پدر بل، موریس اشتباهی پا در قلعه ی دیو می گذارد توسط او زندانی می شود و فقط بل می تواند به قلعه برود و دیو را مجبور به آزاد کردن پدرش کند. با وجود اینکه دیو در ابتدا رفتار خشنی با بل دارد، اما در ادامه تغییراتی در او بوجود می آید و سعی می کند تا با مهربانی با بل رفتار کند و حتی از او مراقبت نماید. بل نیز متوجه می شود که وجود دیو فراتر چهره ی زشت و ترسناک او است. در همین حال نیز موریس (پدر بل) برای نجات دختر خود از یکی از قهرمانان روستا به نام گاستون (لوک اوانز) درخواست کمک می کند  و او نیز برای نجات بل بسیار علاقه مند می باشد.

«دیو و دلبر» اما تاکنون بهترین و ایده‌آل‌ترین فیلم در میان بازسازی‌های لایو اکشن دیزنی محسوب می‌شود؛ فیلم نه تنها عصاره‌ی انیمیشن اصلی را کشیده، بلکه آن را طوری به فرمت دیگری تبدیل کرده که فقط در حرف «لایو اکشن» نیست، بلکه واقعا حس زنده بودن را دارد. این همان نکته‌ای است که باعث شده «دیو و دلبر» شاید فیلم سرتری نسبت به انیمیشن نباشد، اما ویژگی‌های متعددی برای لذت بردن از آن داشته باشد؛ حتی اگر از کسانی هستید که انیمیشن اصلی را خورده باشید.

البته که بسیاری از منتقدانِ از کمبود محتوای تازه‌ی فیلم گله کرده‌اند. که فیلم روی هم رفته تکرار تک‌تک لحظات داستانی است که با آن بزرگ شده‌ایم و اگرچه شخصا ترجیح می‌دادم تا این بازسازی حکم دنباله‌ی داستان انیمیشن اصلی را می‌داشت یا از زاویه‌ی جدیدی به آن داستان قدیمی می‌پرداخت، اما نباید فراموش کنیم که دیزنی قبل از اکران فیلم هیچ‌وقت قول چیز بیشتر و متفاوتی را بهمان نداده بود.

شباهت موبه‌موی تریلرِ فیلم به تریلر انیمیشن هم نشان می‌داد که این فیلم چیزی بیشتر از یک بازسازی مطلق نخواهد بود. پس، نباید با انتظار دیدن چیزی تازه سراغ فیلم رفت و وقتی فیلم آن را ارائه نداد، از دستش عصبانی و ناامید شد. «دیو و دلبر» گرچه چیز جدیدی برای عرضه ندارد، اما چیزی هم کم نمی‌گذارد و اتفاقا به مثال تحسین‌برانگیزی تبدیل می‌شود که دیگر کمپانی‌های هالیوودی باید از آن به عنوان سرمشقی در هنگام فکر کردن به بازسازی‌های این شکلی استفاده کنند و اگر این به خودی خود اتفاق جدیدی محسوب نمی‌شود، پس نمی‌دانم تعریفتان از اتفاق جدید چیست.

اما در فیلم « دیو و دلبر » سیر تحول شخصیت ها با عجله رخ می دهد و اصولاً به نظر می رسد که شخصیت ها به اصل و اصول ” از تو به یک اشاره ” پایبند بوده اند و منتظرند تا تمام اعتقادات و باور چندین ساله شان در چند دقیقه دگرگون شود. بل که در اینجا دختری به مراتب سرسخت تر و باهوش تر به نظر می رسد، ابتدا از برخورد عجیب دیو به وحشت افتاده و زندانی می شود اما پس از اینکه با کتری و قوری و ساعت و دیگر عناصر قصر برخورد می کند، به یکبار دچار سندرم استکهلم شده و عاشق گروگانگیر خود می شود و در آن سو، دیو عزیز بی اعصاب نیز رویه مشابهی را طی می کند تا خیلی سریع به رقص و آواز و موسیقی برسیم. به نظر می رسد که سازندگان در رسیدن به این لحظات عجله داشته اند.

با اینحال فیلم بازیهای خوب و جذابی دارد. اما واتسون در نقش بل توانسه معصومیت و جذابیت نسخه انیمیشن را به تصویر بکشد. با اینحال او بهترین انتخاب برای نقش بل نبوده و می شد که انتخاب های بهتری هم در این مورد داشت. دن استیونز که در نقش دیو با CGI فراوان تزئین شده، بازی خوبی از خود به نمایش گذاشته است. فیلم بازیگران مشهور فراوانی هم دارد که در نقش های فرعی ظاهر شده اند که مهمترین آنها لوک ایوانز در نقش گستون است که همان بدمن کلاسیک آثار دیزنی است. شخصیتی که تلاش می کند تا دیو را بیرون رانده و خود را در دل دلبر ماندگار نماید اما درب و داغان تر از آن است که معنی عشق ” دیوی ” را درک کند!

اولین چالش سازندگان این بوده که چگونه داستان انیمیشن اصلی را که از فرمول مرسوم قصه‌های پرنسسی بهره می‌برد بردارند و آن را با توجه به فضای سینمای قرن بیست و یکم تغییر بدهند. چون شاید داستان‌های پرنسسی دیزنی زمانی حسابی طرفدار داشتند، اما ما هم‌اکنون در دورانی به سر می‌بریم که دیگر این عشق‌ها و انگیزه‌های ناب و پاک خریدار ندارند. تماشاگران به دنبال واقع‌گرایی و پیچیدگی هستند.

حتی خود دیزنی هم با فیلم‌های اخیرش مثل «یخ‌زده» و «موآنا» دارد سعی می‌کند خودش را با این تغییر در تقاضا وقف دهد. در نتیجه داستانِ این نسخه با تغییراتی جزیی اما مهم از یک داستان پرنسسی درباره‌ی یافتن عشق واقعی، به داستانی در حال و هوای فیلم‌های زیرژانر دوران بلوغ متحول شده است. در نسخه‌ی اصلی، جادوگری شاهزاده‌ی خوش‌گذران و مغروری را به هیولایی زشت و تمام خدمتکارانش را به اشیا و وسائل قصرش تبدیل می‌کند

رابطه‌ی عاشقانه‌ی بل و دیو در این نسخه به مراتب قوی‌تر و متقاعدکننده‌تر از انیمیشن است. یکی از سوالاتی که بعد از انیمیشن به وجود آمده این بود که یک نفر چگونه می‌تواند هیولایی را که توسط آن به زور زندانی شده است دوست داشته باشد. در انیمیشن نجات پیدا کردن بل توسط دیو از محاصره‌ی گرگ‌ها و مرهم گذاشت روی زخم‌های دیو توسط بل به آغاز عشق آنها می‌انجامید. اما فیلم پایش را فراتر می‌گذارد و سعی می‌کند عشق آنها را بهتر پرداخت کند. هر دو مادرانشان را در کودکی از دست داده‌اند. در نتیجه هر دو درد و اندوه و کمبود مشترکی دارند.

با این تفاوت که اگر بل پدر خوبی برای مراقبت از او داشته، دیو زیر دست پدری خودخواه و بی‌رحم بزرگ شده است. در نتیجه بل متوجه می‌شود به این دلیل به آدم نچسبی مثل دیو تبدیل نشده که پدر خوبی داشته است. همان چیزی که دیو از آن محروم بوده. بل با کمک دیو از دلیل مرگ مادرش اطلاع پیدا می‌کند.

بیشتر بخوانید : نقد و بررسی فیلم Inception

کسی که به خاطر طاعون در پاریس می‌میرد و پدر بل مجبور می‌شود به خاطر نجات دخترش هم که شده، همسرش را تنها بگذارد و به روستا نقل‌مکان کند. این‌طوری دیو هم از طریق کار سختی که پدر بل انجام داده، متوجه می‌شود که چیزی را که دوستش داری باید آزاد بگذاری. تنها ضعف نسخه‌ی جدید بل این است که اما واتسون آوازخوان خوبی نیست و این ضربه‌ی منفی غیرقابل‌انکاری به صحنه‌های موزیکال تکی او زده است.

تقریبا هروقت واتسون دهانش را برای آوازخوانی باز می‌کند می‌توان احساس کرد که یک جای کار می‌لنگد و همین کافی است تا تماشاگر را از فضای فیلم خارج کند. واتسون در صحنه‌های آوازخوانی‌اش کارراه‌انداز ظاهر می‌شود، اما آوازهایش به اندازه‌ی پیج اُهارا، صداپیشه‌ی بل در انیمیشن، پراحساس و طبیعی نیستند. تنها مشکلِ دیو هم مربوط به طراحی‌ جدیدش می‌شود. برخلاف انیمیشن که او واقعا به هیولایی زشت و بدترکیب تغییر شکل داده بود، در این نسخه با دیوی طرفیم که کاملا دیو نیست. بلکه موجود عجیب‌الخلقه‌ای بین دیوی شاخ‌دار و انسانی خوش‌تیپ است. گویی سازندگان تصور می‌کردند زشت بودنِ بیش از اندازه‌ی دیو، ممکن است به فراری دادن تماشاگران منجر شود که استدلال قابل‌قبولی نیست.

فیلم دیو و دلبر فرصت خوبی بوده است تا شاهد اجراهای موزیکال عالی از لی فو (جاش گاد) و گاستون (لوک اوانز) باشیم و آنها توانستد به خوبی مهارت خود را در این زمینه نشان دهند. از طرفی نیز تمایلات همجنس گرایانه ی فو تاثیر منفی در فیلم دارد که نمی توان از آن چشم پوشی کرد. بازیگران مکمل دیگری نیز در فیلم بوده اند که در به یادماندنی بودن دیو و دلبر کمک داشته اند و از جمله ی آنها می توان به کوین کلاین (در نقش موریس)، ایوان مک گرگور (لومیر)، اما تامپسون (خانم پاتس)، آدرا مک دونالد (مادام دگاردِرُب)، یان مک کلین (کاگسورث)، استنلی توچی (کادنزا) و گوگو ام.باتا- راو (پلامت) اشاره کرد.

در آخر می توان گفت که فیلم Beauty and the Beast (دیو و دلبر) به کمک اجرای بازیگران خوب خود مثل واتسون، استیونز و اوانز، فضاهای عالی و زمینه های موزیکال خود که بخش عمده ی آن را مدیون هنر بیل کاندون می باشد به یک عنوان بسیار جذاب تبدیل شده است و هر سنی می تواند مخاطب این فیلم باشد و از آن لذت ببرد و مطمئنا دیو و دلبر پروژه ی موفقی از کمپانی دیزنی و براساس انیمیشن اصلی خود می باشد.